۹ اردیبهشت ۱۳۸۶

سق سیاه

- ببخشید اینجا خونه شماست؟
- بله
- وای من چقدر اینجا رو دوست دارم... مال چند سال پیشه
- 42 سال پیش من عروس این خونواده شدم قبل از اون هم یه 30 سالی بوده
همون موقع یه پیرمرد در و باز کرد و من داخلو دیدم یه حیاط بود با سنگفرش اجری که بین اونا چمن سبز شده بود و صندلی های فلزی سپید..
- خوشحالم که تو تهران هنوز از این خونه ها پیدا می شه
- ببخشید به هم ریخته است اخه داریم خرابش می کنیم!!!!

۷ اردیبهشت ۱۳۸۶

باید اعتراف کنم که تمام دوستان وبلاگی کمک می کنند تا من شوهر داری( ببخشید مشقامو انجام بدم...در همین جا قول می دهم که کمک هایشان را به صورت ...(چه جمله مشکوکی شد) بعدا در مورد صورتش فکر می کنم...جبران کنم حداقل برای همشهری کاوه که می تونم فیلمنامه بنویسم!
ویخ ...کیف لپ تاپم سه کاره است ...هم رودوشی هم کوله پشتی و هم دستیه
معلم زبانمون جدیدمون یه پسر جذابه و جیگره ...همهش ده سال ازش بزرگترم!!!
استاد با حرارت و جدیت احمقانه ای درس می داد جو گیر شده بود اساسی...موبایلش زنگ زد و اونم به سرعت ورش داشت و گفت:
الو من خونه ام !
با حیرت به ما نگاه کرد و ادامه داد:
اااا نه من سر کلاسم!!!

۶ اردیبهشت ۱۳۸۶


چهار تا زونکن خریدم قرمز نارنجی زرد و سفید ...تمامی یادداشت ها ،مدارک ،فیلمنامه و طرح ها ،قبض ها و ... را در کاورهای پلاستیکی گذاشتم و توی زونکن ها چیدم...حالا تموم شده و زونکن ها به ترتیب رنگ مرتب شده اند... البته یک روز طول کشید بخصوص زونکن خاطرات... هر کاغذی که یاداور ماجرای بود مرا یه دو سه ساعتی می برد تا عالم هپروت ...اما اینقده مزه داد
- باید یه دوربین بخرم
- تو احتیاج به دوربین نداری پلک بزنی تو حافظه ات عکس ثبت می شه فقط نمی شه چاپش کرد...البته اگه پورت یو اس پی داشته باشی می تونی به یه پرینتر وصلش کنی!!!
- بدون شوهر هم میشه بچه دار شد
- حتی بدون شوهر هم می شه
- یعنی چی؟
- فکر کردی رویانا مادر و پدر داره ؟
- رویانا کیه؟
- همین گوسفنده دیگه!

۲ اردیبهشت ۱۳۸۶

اعتماد به نفس

تو برگه ای که می دن به هیئت داوران پایان نامه دکترا یکی از گزینه ها این است: اطلاع ندارم!
مرتیکه اگه نداری چرا می یای داور می شی؟
دوستم با 250 نفر خانم سراسر خاورمیانه را با دوچرخه دور زدند با عنوان صلح در خاورمیانه ... زنانی از سراسر دنیا... بنیاد گذار این واقعه هم یک زن امریکایی بوده است...جالب اینکه اردن به ایرانیان ویزا ندادند تا این حد که ملکه اردن وساطت کرده است ...بدبختیم به خدا....

۱ اردیبهشت ۱۳۸۶

چشمها را باید شست

توجه کردید تمام این تبلیغ های درباره نوار بحداشتی با رنگ ابی کیفیت جذب را نشان می دهند؟ چرا رنگ قرمز نه؟ حقیقت همیشه چندش اور است؟می دانید در ایران باستان اگر زنی در زمان دشتان بود باید در کلبه ای بدون امکانات می مانند و غذا را برایش پرتاب می کردند؟ کجایش چندش اور است رنگ قرمز....زنی از فامیل برای تحقیر زنان همیشه می گفت ما زخمی بین پاهایمان داریم ....توجه کردید در تمام فیلمهای غربی زنی و مردی بدون برنامه همدیگر را می بینند و می بوسند و سکس دارند و هیچوقت زنان در ان زمان پرید نیستند...عجیب نیست؟ صورت مسئله کلا پاک شده ...در حالی که این مسئله برای زنان زیاد پیش می اید به خصوص در اولین ارتباط ها که اجازه پیشروی به مرد را نمی دهند و هزار دلیل بنی اسرائلی می اورند حتی دعوا راه می اندازند تا اصل ماجرا را نگویند...
مثل همین ماجرا است زمانی که پشمالو هستی..دوستم همیشه می گه:بدم می یاد از این مردایی که بی خبر می یان ای بدم می یاد اه اه اه

۳۱ فروردین ۱۳۸۶

یکی از همکلاسی ها به طعنه به من گفت که شما موضوعات دهن پرکنی بر می داری که خیلی هم راحتن !

وطنم

یه نفر به من اس ام اس زد که می دنی خیلی دوستت دارم؟ جوابش دادم موطن ادمی تنها در قلب کسانی است که دوستش دارند...
چقدر تازگی ها وطنم کوچک شده...
رفتم کیف لپ تاپ خریدم ...اندازه نبود و با بی ادبی و توهین مغازه دار توانستم ان راعوض کنم و در خانه دیدم بند رو دوشی ان را نگذاشته ..و قیمت ان هم در مغازه ای دیگر پایینتر است...ما کجاییم؟
برای گوشم رفتم دکتر...اخه موبایلم که ایفون نداره..همچنان گوش درد می گیرم..تمام توضیحات را به دکتر مهربون دادم و گوشم را معاینه کرد و با لبخند برام نسخه نوشت....می دونید چی بهم داد؟
ویتامین ب و کلرودیازپوکساید...گفت :عصبی نشو !

۲۸ فروردین ۱۳۸۶

نتونستم برم قبرستون سر قبر اقا بزرگ... هنوز می ترسم از دیدن سنگ قبرش با اینکه اونجا زیباترین قبرستان دنیا را دارد !یک درخت گردو به چه بزرگی وسط قبرستون هست و اطرافش همه باغه... دوست دارم یه روز وقتی مردم اونجا خاکم کنند ...اما نمی خوام اونو ببینم..هنوز زوده ...اگه ببینمش معلوم می شه واقعا مرده و من هنوز آماده نیستم
جالبه تو اساطیر ایران نقص بدنی نتیجه فعالیت اهریمن است بچه امام صادق هم چون پاش بزرگ بوده امام نمی شه...اونم لج می کنه می ره فرقه اساعیلیه رو راه می ندازه..

توجه کردید طبق مرزهای فعلی بوعلی سینا و مولوی بچه افغانی هایی بودن که اومدن ایران درس بخونن حالا می یان ساختنمون می سازن

۲۶ فروردین ۱۳۸۶

بهار شگفت آور

وقتی اومدم درخت پشت پنجره برهنه برهنه بود، فقط یک کمی سرشاخه هاش قرمز شده بود...الان فقط ده روز گذشته و درخت من غرقاب برگ های تر تازه سبز با نوک قرمز شده...توی همین مدت زیر چشم من ...هربار همینه اما باز باورم نمی شه...زایش
استاد پیر به جلسه ای رفته که در ان یک روحانی بوده است که سراپا سیاه پوشیده بوده و این دیالوگها بین ان دو بدل شد.
- چرا سیاه پوشیدی مگه مسلمون نیستی؟
- اره ولی...
- مگه نمی دونی علی ع گفته سیاه لباس فرعونه مگه نمی دونی بنی عباس سیاه می پوشیدند مگه نمی دونی سیاه افسردگی می یاره؟
- نه اتفاقا من یه دوست پزشک دارم که می گه سیاه نشاط می یاره!!!
- دوستت به توان 2 احمقه..رنگو از دکتر نباید پرسید از من بپرس که رنگ شناسم این حماقت تو، دومی هم مال دوستت که تو چون اخوندی داره تملقتو می گه
رئیس دانشکده خصوصی به استاد می گه که روحانی رو اذیت نکنه شخص مهمیه !هفته بعدی در جلسه چون استاد نمی تونه جلوی زبونشو بگیره تا مرد را می بینه بلند میشه که بره روحانی با عجله می گه:تو رو خدا بشینید اقا من به خاطر شما امروز سفید پوشیدم

نتیجه گیری خوشبینانه: می شود حتی روی ...انها هم تاثیر گذشت!
نتیجه گیری غیر خوشبینانه: با یه گل بهار نمی شه
نتیجه گیری بدبینانه: حیف گل نیست؟
نتیجه گیری بی ادبانه:گل نگو بگو گ...

۲۴ فروردین ۱۳۸۶

آیین خرید

رفتم خرید ...خرید برای من یک آیین است. اول ارایش می کنم نباید خیلی زیاد باشد که دیده شوم اما انقدر هم باشد که مغازه دار ها چانه زدنم را تحمل کنند حالا خریدهایم
اولیه دفترچه یادداشت زرد خوشنرگ از این papco ها خریدم . من اگه پول داشتم تمام محصولات پاپکو را می خردیم. کلال یکی از علادقی که از کو کی در من مانده همین است و هنوز از دیدن روان نویسهایی با سر های رنگی و کاغدهای یادداشت چسب دار و ..لذت می برم
بعد مغازه دیگر دوست داشتنی..لوازم بحداشتی فروشی ..دستمال حوله ای گرفتم. دوست دارم روش گلهای خوشگل باشه که نبود سفید ساده گرفتم..دستمال توالت که دوست دارم ساده باشه اما گلدار بود!
یه مسواک اورال بی که می گن خوبه ..نمی دونم
گفتم یه اسپری خنک می خوام اقاهه تما م اسپری ها را انداخت تا بتونه یه دونه بیاره که بوی پهن می داد و من تمام تلاشم را کردم تا تو رودر وایسی نخرمش ...عوضش یه دونه خردیم که بوی حرم امام رضا را می ده!
بعد رفتم داروخانه گفتم اون چیه که جلوی ریزش مو رو می گیره از یه گیاه هم می گیرن اسمش هم زنونه است گفت خانم مسابقه بیست سوالی راه انداختی؟
رفتم یه عطاری همین سوالها را کردم گفت روزماریه
توریم داغون شده رفتم یه توری برای کباب کردن گرفتم گفت کوچیک می خوای یا بزرگ گفتم کوچیک..یه نگاه بهم انداخت گفت مجردی؟
رفتم گفتم اقاسیم تلقن دارید گفت 5 متری یا 7 متری گفتم چه فرقی داره ؟ با تعجب نگاه کردگفت اندازه اش فرق داره! منظورم این بود که برای مودم می شه ازش استفاده کرد!
یه چسب مایع خردیم 1000 تومن برای یع صندل که از قشم خریده بودم 1500 تومن و تهش کنده شده بود!
نمی دونیدچه لذتی داره وفتی تو خونه مسواک را باز می کنی سرجاش می ذاری و قبلی را دور میندازی یا دستمال کاغذی را روی میز می ذاری و با توری جدید جوجه کباب راه می اندازی...

۲۳ فروردین ۱۳۸۶


خواهرکم میگه: من تمرکز داشتم انیشتین می شدم من ممکنه به شیشه معتاد بشم چون تمرکزو بالا می بره!
مامان وحشتزده از چرتش می پرد داد می زنه: شیشه چیه دیگه؟!!! قیافه اش انقدر معصومانه نگران بود که دوساعت می خندیدیم.

۲۱ فروردین ۱۳۸۶

دخترک بعد از پایان مهمانی از توی کرستش یه شور ط بیرون اورد !!!!!!!!!!!دیده بودیم پنبه یا ابر بذارن ندیده بودیم از پایین برای بالا استفاده کنند...
- ما سنگر که می ساختیم...
- سنگر نبود که چاله می کندید روش یه طاق می ذاشتید... الان تو تهران چی ساختی؟
- معماری ما بر اساس هنر اسلامی..
- شما با این ریش می دونید در معماری اسلامی پله هاباید چند تا باشن؟
- هر چند تا که لازمه!
- نه اقا جان...باید فرد باشن تا با پای راست بالا بری با پای چپ پایین بیای...حالا برو بشمار
احمد ضابطی جهرمی عزیز را می شناسید؟ نازنین سینمای ایران ....یه روز میگفت وقتی شما با یه گوریل شطرنج بازی می کنید ممکن است بیست حرکت پیش بینی کرده باشیند اما تو اولین حرگت گوریل وزیر شما را می خوره دیگه چه بازی؟
این گوریله یاد شما را به کسی یا کسانی نمی اندازد؟

۱۸ فروردین ۱۳۸۶

خاله ام خیلی خوشگل شده بود .چشش زدم افتاد به اسهال و استفراق! این هفته رفتم خونشون دختر خاله ام گفت: منو چش نزنی
دستشو گذاشت اونجاش گفت: بخصوص اینجا رو نه! برا اینده لازمش دارم ...
دو دقیقه بعد پرید شد و افتاد به اق و پق
و من مثل هر سال می ایم و زندگی تکراری اما کوتاهی را برای یکبار تجربه می کنم و هر بار به همان میزان ازار می بینم که همیشه ...هیچوقت ازارش کم نمی شود ...این نفرتی که بین مادر و پدرم در هوای خانه جرقه می زند. نفرتی که دیگر هیچ هیچ حس مشترکی موجب ان نیست ..نفرتی که بامرگشان نیز از بین نمی رود وسالهاست که تعطیلات نوروزی یعنی در این هوا تنفس کرد ...حیف حیف شیراز که این دو الوده اش می کنند....

ما ادمهای معمولی


یه همکلاسی داشتیم که خود را کارگردان بزرگ اینده می دانست و بقیه را کارمندان اینده....طبعا عاشق یکی از دخترهای دانشکده شد و به خونه اش زنگ زد که بیایید برای من خواستگاری ...باباش بهش زنگ زد گفت:یا تا هفته بلیط می گیری میای دختر خاله تو می گیری یا برو هر کی که می خوای بگیر از ازث ومیراث هم خبری نیست
هم کلاسی من چی کار کرد؟
نه اصلا شبیه فیلمنامه هایی که می نوشت عمل نکرد. رفت شهرستان با دختر خاله اش ازدواج کرد و الان دو تا بچه داره و یک کارمند موفق و افسرده شده

۱۶ فروردین ۱۳۸۶

همیشه بهار باغچه گل داده ...کوهها سبزند و هوای شیراز زمانی که بر پله های هواپیما می ایستی ...اغراق نمی کنم اما بوی خاصی دارد ...بوی دلپذیر...اما ان موضوع همیشگی ...هرچه می خواهید بگویید ..رنگ اسمان شیراز را هیچ کجا ندارد
حالا اورولو ...سورولو....

مومو

دیشب کتاب مومو را خواندم میشائل انده دوباره لذت بردم ...مثل ان همه سال پیش ... این کتاب کودک نیست. حقیقتا نیست ،داستان راخوانده اید ؟ موجودات خاکستری پوشی وقت مردم را می دزدند و مردم به تدریج برای همصحبتی با دوستان, اب دادن گلها و قدم زدن در خیابان وقت ندارند...در حین خواندن کتاب متوجه شدم که من مومو هستم! باور کنید جدی می گم من مثل مومو برای شنیدن حرفهای دیگران خیلی وقت دارم... من برای خودم هم همیشه وقت دارم...من برای گلدانها و بچه ها همیشه وقت دارم ...من همیشه از اینکه دیگران این همه سرشان شلوغ است تعجب می کنم...توی کلاسمان من تمام مقاله ای ترم پیش را نوشتم و تحویل دادم و در این ترم هم در همین تعطیلات یک مقاله درباره زنان نمایش نامه نویس نوشتم...و الان دارم درباره اعداد در اساطیر ایران می نویسم. وقت هم داشتم که به ساعتها وراجی خواهرم درباره عشقش اسپاک هنرپیشه سریالی به نام انجل گوش بدم(نباید نگران خواهرم بشم؟ این سریال درباره خون اشام هاست و عشق او هم یکی از اوناست!)من برای به رویا رفتن هم خیلی وقت دارم خیلی....خاکستری پوشها چند تا از دوستای منو گرفتن اما هنوز خیلی ها هستن که برای شنیدن حرفاشون می یان پیش من
دختر خاله هام یه لاک پشت 3 سانتی خریدن و یکی مادرشه و دیگری خاله اش...داستان دارد این لاکی...غذاش رختخوابش خوابش ...هنگام خواب گردنش را بیرون می گذاردمثل یه دونه لوبیا و هنگامی که تو افتاب می گذارنش به سرعت می دود باور کنید بسیار سریعتر از لاکی های توی کارتونها ...دختر هم هست و هیچکس نمی داند فروشنده ازکجا این موضوع را فهمید وحنده دار تر از همه اینکه توی اب خفه می شود اما باید تا یقه تو اب باشد!
و هنگامی که او را برعکس روی زمین می گذارند با کمک گردن درازی که در ان زمان رشد زیادی پیدا می کند سرش را روی زمین می گذارد و بافشار ان به حالت عادی بر می گردد!
جل الخالق چشمانش دو پرده دارد که دومی نازک است و از پشت ان هم می بیند وقتی می خوابد یک دست ویک پایش رابیرون می گذارد.
اما بسیار احمق است نمی فهمد هنگامی که از بلندی به پایین می افتد باید سرش را بکند داخل لاکش و عموما سرش به جایی می خورد و برای مدتی گیج و ویج است.
الان گذاشتنش تو باغچه و اون سرش خورده به یه درخت ونمی دونه که با این مانع بزرگ نمی تونه جلوتر بره و همچنان در تلاشه که حلوتر بره و وقتی کمکش می کنن کلی بهش بر می خورد ودست پا می زنه که بذارنش زمین...
حالام خاله اش به مامانش می گه که دست و پاش خاکی شده وباید بشور طش
خواهرکم نیز که حساسیت و محبتی غیر عادی نسبت به انواع جانوران خزندگان پرندگان وحشرات دارد زیر افتاب ایستاده تا خانم گردش را بکند و مواظب است که گربه او را نخورد....انصافا تا به حال گربه ای دیده اید که لاکپشت بخورد؟
خواهرکم میگه من احتیاج به محبت دارم ...من هر وقت عربی می خوانم به محبت نیاز دارم.....

۱۵ فروردین ۱۳۸۶

يه آبشار طلا داريم جلوي در خونه ...تمام نماي نيمه كاره خانه ما را پر از طلا كرده ..نگرانم نكنه مامان اينا بخوان نماي خونه را سنگ كنن ...مگه اجر با برگهاي سبزو گلهاي زرد چه اشكالي داره

۱۳ فروردین ۱۳۸۶

مامانم می گه یه پسری انگولک سعدی می کنه سعدی یه سکه بهش می ده می گه از ما نخورده باشد
پسره می ره انگولک حاکم می کنه اونم گردنش می زنه
حالا پیدا کنید ایران امریکا و انگلیس را...اگه بگردید ملوانان هم هستند
یه مقاله نوشتم درباره اعداد در اساطیر ایران
یه پولی یه کمکی
در اولین اقدام ویندوز ویستا نصب کردم و در نتیجه مودم گوزید
لا لای لای دریم دا ددادام دام ریم دادادام دارام دام
لپتاپ خریدم سونی سی 140
دوباره لالای لای دادام داد
دوباره دریم دام
تکرار شود
دارام رام دریم دام
گفتم گیلگمش ایرانی از کار در اومد؟ تو حفریات جیرفت یه گلدون هست که تصویرش روشه ...گیلگمش مال بین النهرین بود تا به حال حوالی 2500 قبل از میلاد...حفریات جیرفت مال 4700 قبل از میلاده ..عکسشو می ذارم به زودی...

شیراز دلپذیر

باور می کنید ؟ یا اوضاع اینترنت تو شیراز خرابه یا کامپیوتر خواهرکم و یامن ... بلاخره تونستم وصل بشم....از بس متعجبم نمی دونم چی بنویسم....لهجه ام شیرازی شده انقدر که مامان اینا را به خنده می اندازد!
یه عالمه ضرب المثل شیرازی شنیدم که طبق معمول خارج از محدوده هستند..سعی می کنم با نقطه چین بنویسم حیفه نشنوید
با ک..رک قهره با خا..ام اشتی
این را مامان وقتی گفت که فهمید خاله ام که با مامانم قهره اومده خونه من!
قضا از اسمون ک..ر از خراسون
در رویدادی های ناگهانی استفاده می شود
همسایمون می گفت
وووی اوقتا که بچ گیرک نبود بچامون انگولک کنه
دو ساعت می خندیدم به لهجه جذابش

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...