دارم می رم کلاس ایین نامه ...بعله ...من هنوز گواهینامه ندارم که چی؟
حالا
تو این کلاسه هیچکس پایه خندیدن نیست و من باید مدام در حال کنترل خودم باشم. سرهنگه توضیح می دهه در حد مرگ .اونقدر که نزدیکه بالا بیاری .اون وقت یکی یه سئوال می کنه که یعنی هرچی تا به حال سرهنگه گفته به فاک می ره ..
ملت معلومه بعد از دیپلم دیگه لای کتاب باز نکردن. چنان غلط های املایی در جزوه نویسی بغل دستی ها می بینم که جفت شیش می یارم. اونم دخترای فشنی که هلاک تیپشونی
حالا اینا همه به کنار خود سرهنگه..
عاشق درس دادنشم . تمامی تخلفاتی که توضیح می ده منجر به چنان تصادفات دلخراشی می شه که فقط به درد فیلمنامه نویسان فاینال دیستنیشن می خوره..دل و روده ولو می شه ..سر از تن جدا می شه ..امروز شیشه عینک رفت تو چشم طرف کور شد...
تازه بعد از شرح صحنه تصادفش، با تاکید دست و سر و صورت می گه: دیده شده اینا ها ...دیده شده ...خدا برای کسی نخواد
اونم در حالی که همه چهره ها از وحشت و درد و رنج کج و کوله شده و سرهنگه از این قدرت تاثیرش رفته تو فضا
"این خدا برای کسی نخوادش" دیگه نقطه انفجار منه ..اخه مگه می شه نخندید
حیف تو این کلاس پایه ندارم